ما هی سیا ه

Mahie Siah

عکس من
نام:
مکان: kermanshah, Iran

۰۹ اسفند، ۱۳۸۴

یه روز بزرگ

ساعت یک ربع از هفت گذشته بود.بعد از ترم جدیداولین بار بود که اینقده زود دانشگاه می رفت.همه چیز مثل قبل بود،انگار تو این دو ماه زمان ایستاده بود.مثل همیشه پیرمرد به تیر برقی که دیگه کمرش خم شده بود تکیه زده بود.تند تند ساعتشو نیگا می کرد،همیشه این وقت صبح منتظر سرویس ادارشون بود. پسر پیش خودش فکر کرد چقدر زندگی تکراریه
بوی نون تازه هوا رو پرکرده بود.یه پیرزن آروم آروم نزدیک می شد . دو تا نون سنگک تو زنبیلش بود.چه مادر بزگ مهربونی به نظر می رسید.پیرزن یه نیگاه اخم آلود به پسر انداخت و زیر لب یه چیزی گفت که همه بشنون.اماپسر دیگه عادت کرده بود.هر کی از کنارش رد می شد نامردی نمی کرد یه لیچار بارش می کردو می رفت.پسر سرشو پایین انداختو قدماشو تند کرد
ـ خب اونم تقصیری نداره من یکمی عجیبم
توی یه لحظه راشو کج کرد. اگه از این کوچه می رفت زود تر می رسید شاید یه سیگارم روشن می کرد.هنوز تو فکر پیرزن بود. چقدر شبیه پیرزن شعرای فروغ بود که هر روز با زنبیل از اونجا می گذشت.
ـ لعنتی.چرا اینقده همه چی تکراریه؟
اما امروز خیلی با روزای دیگه فرق داشت.پسرتقویم کو چیکشو از کو لش بیرون آورد.یه نیگا به به اتفاقای امروز انداخت
ـ مسخرست امروز هیچ اتفاقی نیفتاده
قرار نبود هر اتفاقی می افته که توی تقویم بنویسن.اما پسرمی دونست که امروز یه اتفاق مهم افتاده
یه باجه تلفن سر کوچه بود.کارت تلفن تو جیب جلوش بود.آخرین باری که چکش کرده بود هزار تومن توش بود.با یه تلفن می تونست قال قضیه رو بکنه
ـ آخه کدوم آدم احمقی صبح به این زودی تلفن می زنه. شاید اصلا خواب باشه
توی دانشگاه همه مثل مورچه سر کلاساشون می رفتن . بازم باید قیافه ی استاد احمقو تحمل می کرد.از این بد تر نمی شد.شاید اگه جای استاد بود،امروز همه ی کلاسارو تعطیل می کرد آخه امروز خیلی با روزای دیگه فرق داشت.اگه این یه جلسه رو غیبت می کرد که به جایی بر نمی خورد

پله های سایتو دو تا یکی بالا رفت.نفسش بند اومده بود.یکی دو نفر بیشتر اونجا نبودن.یه سیستم یه گوشه دنج پیدا کردونشست.باید کارو تموم می کرد .شاید این بهترین راه بود.شایدم اصلا درست نبود.آخه خودش گفته بود که دیگه مزاحم نمی شه.اما همین جوریم که نمی تونست امروزو بی خیال بشه.آخه امروز برای پسر با روزای دیگه فرق می کرد.دستاش روی کیبورد می لرزید.این جوری دیگه خیالش راحت می شد .این که دیگه مزاحمت نیست،مگه چیکار می خواست بکنه؟اگه می تو نست کارای بزرگ تری انجام می داد .آره اینجوری بهتره.انگشتاش آروم آروم دکمه ها رو فشار می داد
تولدت مبارک


ماهی سیاه

ارسال یک نظر
ارسال یک نظر

۲۴ بهمن، ۱۳۸۴

والنتاین


سلام
بیست و پنجم بهمن (برابر با 14 فوریه )روز والنتاینه روزی که عشاق با هدیه دادن و به نوعی برگزاری جشن مراتب عشق و دلدادگی خودشونو به هم ابراز می کنن . والنتاین بیشتر تو جوونا رسمه. اما درست ترش اینه که بدوونیم چرا این روزو به این اسم نام گذاری کردن.همون طور که بعدا اشاره می کنم ایرانیان باستان هم این رسمو حتی قبل از رومی ها داشتن که متاسفانه این روزا دیگه کمتر کسی از هویت ملی خودش یا مناسبت های دیرینه ی ایران خبر داره .

}}
در سده سوم میلادی که برابر با آغاز شاهنشاهی ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم. کلودیوس باورهای شگفتی داشته است، برای نمونه سربازی خوب خواهد جنگید که زن نگرفته باشد. از این رو زناشویی را برای سربازان امپراتوری روم بازداشته می کند.کلودیوس به اندازه ای سنگدل وفرمانش به اندازه ای بی چون و چرا بود که هیچ کس یارای یاری به زناشویی سربازان را نداشت.ولی کشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،پنهانی عقد سربازان رومی را با دختران دلخواهشان جاری می کرد.کلودیوس دوم از این رخداد آگاه می شود و دستور می دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان دلداده دختر زندانبان می شود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد دلدادگان، با دلی عاشق به دار آویخته می شود...بنابراین او را به نام فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نمادی می شود برای عشق!"
ولی کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه سده پس از زادروز، که از بیست سده پیش از زادروز، روزی به نام روز عشق بوده است!
شنیدنی است بدانید که این روز در سالنمای کنونی ایرانی برابر است با 29 بهمن، یا تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشت این روز با نام "روز عشق" به این گونه بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز می شمردند و افزون بر اینکه ماه ها نام داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. برای نمونه روز نخست "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( تندرستی، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت "بهترین راستی و پاکی" که باز ویژه خداوند است، روز چهارم شهریور "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که ویژه خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ فرنام ملی زمین است، یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، فروتنی و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. از این روی در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را نماد عشق می پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه همزمان می شد، جشنی برپا می داشتند به فراخور نام آن روز و ماه. برای نمونه شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، "مهرگان" فرنام می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین نام می گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هر دو در کنار هم می نشینند. در این روز زنان به شوهران خود با مهر ارمغان می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها ارمغان داده و از آنها فرمانبرداری می کردند. برخی نیز روز مادر و زن را به نشانه زایش و مهربانی زمین در این روز می دانند.
مردم ایران از آن میان مردم هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به فراخور های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، روش زندگی، خوی، فلسفه زندگی و رویهمرفته جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی که ما با فرهنگ باستانی خود {{ناآشناییم شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است.
{{منبع:وب نوشت}}
به امید روزی که همه ی ایرانیان از فرهنگ و ادب خودشون بیشتر بدونن


happy ur valentine day!!!! :-*

ارسال یک نظر
ارسال یک نظر
.
آمار بازدید
آمار بازدید