دو چشم
نزدیک ظهر وقت تعطیلی مدارس بود که همیشه روی صندلی تک افتاده ی گوشه ی پارک می نشست.
کسی به درستی او را نمی شناخت.با کسی صحبت نمی کرد. حدود یک ماه بود که کار هر روزش همین بود
شاید سارا تنها کسی بود که به حضور پسر واقف بود. سارا مجبور بود هر روز این مسیر کذایی مدرسه به خانه را بپیماید . هر وقت از میان پارک کوچک عبور می کرد ، پسر به او خیره می شد. تا به حال چیزی نگفته بود
سارا کاملا سنگینی نگاه پسر را روی خود احساس می کرد. طوری که پاهایش سست می شد. نگاه عجیبی داشت. وقتی به چشمان پسر نگاهی می انداخت عرق سردی سر تا پایش را می پوشاند . ضربان قلبش به شدت بالا می رفت . خود را مثل پرنده ای احساس می کرد که در دام گرفتار شده و هیچ راه فراری نداشت
در این مدت تمام فکر سارا آن دو چشم اسرار آمیز و نگاه سنگینشان بود. بارها به خاطر هواس پرتی از طرف پدر سرزنش شده بود
غرور دخترانه اش هرگز اجازه نداده بود که نگاه پسر را با نگاهی پاسخ دهد. اما همه چیز در آن ظهر بارانی اتفاق افتاد . باید کاری می کرد . باید این غرور لعنتی را زیر پا می گذاشت. باید از این عذابی که پسر یا خودش ایجاد کرده بود رها می شد
هواساکن و خفه بود. نفس کشیدن برایش سخت شده بود . غم مرموزی زمین را پوشانده بود. سارا در افکارش قوطه ور بود
اگر باران می گرفت حتما به پسر چترش را تعارف می کرد. شاید ساعت را از او می پرسید. شاید هم تنها یک سلام کوتاه کافی بود. اگر پسر را به باد فحش می گرفت ، اگر می گفت که گورش را از این جا گم کند ، خودش را خلاص می کرد
ولی اگر پسر از این نگاه ها منظوری نداشته باشد؟ اگر اینها همه توهمات یک ذهن مریض باشد....؟
صدای زمزمه ای نا مفهوم تو جه سارا را به خود جلب کرد ، دو پیر مرد روی صندلی تک افتاده ی گوشه ی پارک کوچک مشغول صحبت بودند
ماهی سیاه
ارسال یک نظر کسی به درستی او را نمی شناخت.با کسی صحبت نمی کرد. حدود یک ماه بود که کار هر روزش همین بود
شاید سارا تنها کسی بود که به حضور پسر واقف بود. سارا مجبور بود هر روز این مسیر کذایی مدرسه به خانه را بپیماید . هر وقت از میان پارک کوچک عبور می کرد ، پسر به او خیره می شد. تا به حال چیزی نگفته بود
سارا کاملا سنگینی نگاه پسر را روی خود احساس می کرد. طوری که پاهایش سست می شد. نگاه عجیبی داشت. وقتی به چشمان پسر نگاهی می انداخت عرق سردی سر تا پایش را می پوشاند . ضربان قلبش به شدت بالا می رفت . خود را مثل پرنده ای احساس می کرد که در دام گرفتار شده و هیچ راه فراری نداشت
در این مدت تمام فکر سارا آن دو چشم اسرار آمیز و نگاه سنگینشان بود. بارها به خاطر هواس پرتی از طرف پدر سرزنش شده بود
غرور دخترانه اش هرگز اجازه نداده بود که نگاه پسر را با نگاهی پاسخ دهد. اما همه چیز در آن ظهر بارانی اتفاق افتاد . باید کاری می کرد . باید این غرور لعنتی را زیر پا می گذاشت. باید از این عذابی که پسر یا خودش ایجاد کرده بود رها می شد
هواساکن و خفه بود. نفس کشیدن برایش سخت شده بود . غم مرموزی زمین را پوشانده بود. سارا در افکارش قوطه ور بود
اگر باران می گرفت حتما به پسر چترش را تعارف می کرد. شاید ساعت را از او می پرسید. شاید هم تنها یک سلام کوتاه کافی بود. اگر پسر را به باد فحش می گرفت ، اگر می گفت که گورش را از این جا گم کند ، خودش را خلاص می کرد
ولی اگر پسر از این نگاه ها منظوری نداشته باشد؟ اگر اینها همه توهمات یک ذهن مریض باشد....؟
صدای زمزمه ای نا مفهوم تو جه سارا را به خود جلب کرد ، دو پیر مرد روی صندلی تک افتاده ی گوشه ی پارک کوچک مشغول صحبت بودند
ماهی سیاه
8 Comments:
akhey!gonahi! khaili delam sookht:(
vali are dige rasme roozegar hamine....karish nemishe kard....har vaght taze ehsase niaz be boodane chizi mikoni dige un chiz nist...shayad hata ue negaaaaaaah....
ما مخلسیم ماهی سیاه جان گل داستانت خیلی قشنگه ولی اگه مثل سریال های ایرانی تمام میشد بهتر بود به هم میرسیدن دیگه بابا جونن دل دارن ضمنن اون یارو منو یاده خودم مینداره با دو سالی که روی اون نیمکت نشستم
بابا این بار اگه بیام و لینک منو نزاشته باشی گردنت رو مثل یه شاخه ی تر ختن میشکنم
آخه ترخن خیلی دوست دارم
عزیزی ماهی جون
ااااا پس چرا خبرم نکردی؟ میخونم بر میگردم. تو هم بیا میخوام نظرتو بدونم.
اااااا چرا آخرشو نگفتي؟ چرا نگفتي آخرش چکار ميکنن؟ ممنون از نظرت. اگه دوست داشتي بيا تو آپ جديدم جواب کامنتت رو دادم.
jirjirake be kherse goft dooset daram.kherse goft:alan vaghte khabe zemestoonie.badan rajebesh sohbat mikonim.kherse raft khabid ama khabar nadasht ke omre jirjirak faghat 3 rooze...
چرا نیمدی جواب کامنتت رو بخونی؟
salam alireza
2nya pore adame ama hame adama tanhan.hame adama lafe eshgh mian ama hishki balad nist asheghi kone...
hame migan age bekhandi 2nya ghashang mishe ama nemi2nan 2nyaye barooonie ye divone cheghaaaaaaad ghashange
kholase khaste shodam az in hame harf,in hame 2roogh,inhame zendeghihaye morde,delam lak zade vase ye lahze mordan
khosh behalet kheili khob minevisi kash ghalam ba man ashti mikard on vaght ye roooz to ro be mobareze mineveshtam
ارسال یک نظر
<< Home