عکس من
نام:
مکان: kermanshah, Iran

۱۱ آبان، ۱۳۸۴

یه واژه نامفهوم




سلام

گم کردن خودت پیدا کردن وجودت یه جای دیگه ,طلوع دوباره زندگیت تو کس دیگه,یکی شدن تو و اون درک ولمس احساسات جدید نه احساسات خودت کس دیگه ای

وقتی دیدی خودتو گم کردی وقتی که دیدی با هر بار دیدنش وجودتو باختی هر بار دیدنش فرقی با دفعه ی دیگه نداره اگه دیدی اختیارتو از دست دادی فقط یه نفره که خواسته هاشو ارزش می زاری اگه دیدی بعد از هر ملاقات به جای خوشحالی یه غم بزرگ وجودتو پر میکنه غم اینکه چرا اینقده زود تموم شدوقتی دیدی دیگه مثل قبل چشمات این ور اون ورو نمی پادفقط داری سنگفرش پیاده روهارو میشموری اگه دیدی فقط زیر نگاه یه نفره که آب میشی وقتی دیدی تصور زندگی بدون اون واست محاله اگه دیدی دیگه حرفای مردم واست پشیزی ارزش نداره اگه دیدی دور همه رو خط کشیدیو فقط یه نفره که می تونی ببینی وهزار تا اگه ی دیگه بدون کم کم داری اون واژ ی نا مفهومو درک می کنی درکی که فقط خودتی که ازش سر در میاری می تونی به خودت افتخار کنی که آره ما هم اینجوری!

اون موقعست که دیگه نه من وجود داره نه ما فقط تو تو تو و...

‍‍

ارسال یک نظر
ارسال یک نظر
.
آمار بازدید
آمار بازدید