عکس من
نام:
مکان: kermanshah, Iran

۰۴ مهر، ۱۳۸۳

daneshgah = bazdashgah !

سلام

حالا گوش کنین ماجراهای روز اول دانشگاه
روز اول همه چی با خوبیو خوشی داشت تموم میشد البته بجز اینکه گیر چند تا آدم خنگ افتادم منظورم هم کلاسیامه
آره داداش ساعت 1 بود با برو بچ گفتیم یه دور بریم با ماشین چرخی بزنیم من بودم یعنی علی رضا. ممد حسین امیری زاده بود با علی رضا مشعشعی ماشینم ماله مشی بود ما هم جو گیر داشتیم با حد اقل سرعت میرفتیم
که یه دفعه پیچیدیم تو 30 متری اول شانس خوب ما یه پراید خورد عقب ماشین ما کنترل ماشین دو در شد بعدشم در حال چرخیدن دور خودمون بودیم و باز هم از شانس خووب ما در پشت راننده با سه تا خانوم اصابت پریدو دیگه خدا رحم کنه در که حسابی رفت تو شیشه هم شیکست طرفم دیگه چی بگم ؟ پیاده شدیم ببینیم چی شده که یه فردینه اوومد چاقوشو در اورد شورو کردیم کتک کاری که داداش چرا مردمو زیر میگیری؟
ای بابا
خلاصه رفتیم کلانتری هر سه تامون تلپ شدیم باز داشت گاه از ساعت 1.5 تا 7 اونجا تو یه جایه تنگو تاریک با چند تا آدم بوگندوو دزدو لات بوودیم دیگه داشت حالم به هم میخورد دستشوویم نمیذاشتن بریم با هزار زور آخرش رفتیم گلاب به رووتوون خودموونو راحت کردیم آره دیگه با قید ضمانت آزادمون کردن ماشین خوابیده ما هم هنوز معلقیم
البته یکی از خانوما هنوز بیمارستانه دستو پاش شیکسته اون یکیام هیچیشون نشده فقط یه انگشت شیکسته داشتیم
این بود که نتیجه گرفتیم دانشگاه یعنی باز داشتگاه
قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
بای

ارسال یک نظر
ارسال یک نظر

2 Comments:

Blogger Paul Perkins said...

Hello? Are you ok?

۳:۵۲ بعدازظهر  
Blogger Paul Perkins said...

Hello? Are you ok?

۳:۵۲ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<< Home

.
آمار بازدید
آمار بازدید